دیدم تو خواب وقت سحـر
شهزاده ای زریــن کمــــر
نشستـه رو اســـب سفیـــد
می اومـد از کوه و کمــــر
(می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش)2
کاشکی دلم رسوا بشـه ، دریا بشـه ، این دو چشـم پر آبــم
روزی که بختم وا بشه ، پیدا مبشه ، اون که اومدبه خوابم
شهزاده ی رویـــــای من شایــــد تویــی
اون کس که شب در خواب من آید تویی...آه...........
از خــواب شیـرین ، ناگـه پریــدم ،دیگر نذیذم او را کنارم بخد
جانم رسیده ، از غصه بر لب ،هر روز و هر شب ، در انتظارم به خـدا
دیدم تو خواب وقت سحـر
شهزاده ای زریــن کمــــر
نشستـه رو اســـب سفیـــد
می اومـد از کوه و کمــــر
:: برچسبها:
ترانه ,
شعر ,
شهزاده رویا ,
سحر ,
اسب سفید ,
آتش ,
شیرین ,
,